در نیمه شبی برفی قدم می زدم و دانه های برف کُت ام را نقره اندود می کردند در گوشه ای از خیابان باریکه ای از برف آب شده بود فوّاره ی میانه ی میدان در اوج یخ بسته بود و ردّ پای پشت درها معلوم بود رفتن ها را نمی توان با برف پوشاند. گاببا بادرون ترجمه: شهریارشفیعی,ترجمة,ترجمه فارسی به انگلیسی,ترجمه كوكل ...ادامه مطلب