ماشه را کشیدم ، همسرم را کشتم و بعد اسلحه ی پر را گذاشتم روی شقیقه ی خودم. اسلحه شلیک نکرد. صدای همسر مرده ام را شنیدم که قاه قاه می خندید و سوت زنان به من گفت: " اینقدرها هم راحت نیست عزیزم". Srushti Govilkar ترجمه ی شهریار شفیعی + نوشته شده در دوشنبه یازدهم بهمن ۱۳۹۵ساعت 11:29 توسط شهریار شفیعی | ,داستان,خیلی,کوتاه ...ادامه مطلب